
من شاعر نیستم
من فقط از چشمهایت شعر می دزدم
نمیدانم نگاهت چه داشت
که عالم و آدم را شاعر کرده
ای دوست دلت همیشه زندان من است
اتشکده عشق تو از ان من است
ان روز که لحظه وادع من و توست
ان شوم ترین لحظه پایان من است
عکس تو روی طاقچه قلب منه
بهترین خاطره عمر منه
دل اگه بخواد بیتفه بشکنه
عکستو طوری گذاشتم نشکنه
تو این مملکت که اینقدر با اعتیاد مبارزه میشه
تو چرا نا رفیق کردی و منو معتاد خود کردی
تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام
دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو
دردش متفاوت باشد ویرانم می کند
من از دست رفته ام ، شکسته ام
می فهمی ؟
به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛
اما اشک نمی ریزم
پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند
خدا را دوست دارم...
خدایی که مرا خلق کرد و تو را...
و عشقی که بین من و توست...
این عشقمان راهم دوست دارم..
چگونه تورا دوست نداشته باشم؟!!!
تویی که دلیل همان عشقی و مخلوق همان خدایی...
پس دوستت دارم.
دنبالت ميام با يه چتر خيس
ردپاي تو روي جاده نيست
از کدوم مسير رد شدي گلم
بي تو هر نفس غصه مي خورم
نظرات شما عزیزان: